💚#عـاشـقـانـه_اے_بہ_ســبـڪ_شــهــدا💚
زمانے که آقا صادق به ماموریت مےرفت ✈️
من براش نامه می نوشتم 📝
و بین لباس یا قسمتے از چمدونش 💼
میگذاشتم کہ ببینه👀…
وقتے برای بار اول به #کربلا رفت،
من دو تا نامه نوشتم که یکےبرای خودش بود که گفتم در بین الحرمین روبه حرم حضرت ابولفضل(ع)🕌 ایستاده و این نامه رو از طرف من بخون✋…
و اون یکی رو بعد از #اربعین در حرم امام حسین(ع) بنداز و نخون! ⛔️
با اینکه مطمئن بودم نمےخونه اما نمیدونم چرا اون دفعه نامه رو خونده بود…
من در نامه #شــهــادت آقا صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم:
“آقا جان تو رابه جان خواهرت زینب(س) قسم میدم کہ تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت #سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی…
پاره ے تنم ❤️
در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش!:|
#جـگـر_شـیـر_نـداری_سـفـر_عـشـق_مـرو
#که_در_این_راه_بسی_خون_جگر_باید_خورد
آقا جان آرزوی #شهادت در سر دارد من نیز #عـــاشـــق_شــهــــادتـــم
اما آتشم به اندازه ی #عشق و علاقه صادق
تند نیست!😓
آرزویی همچون برادر زاده ے شیرین زبانت #قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش…😭😍❤️
آقا صادق که این نامه رو خونده بود وقتے به خونہ برگشت 🏠
خوشحال بود:)😍
و گفت:
باور نداشتم که اینجوری از تہ دل برام بخوای تا #شهید شم.😍❤️
من اوایل نمےتونستم این دعا را بگم😥
و برام سخت بود😣
اما میدیدم کہ تو این دنیا عذاب میکشہ😥😭
بعد ها متوجه شدم کہ من خودخواه شدم☹️
و آقا صادق رو فقط برای خودم می خوام😌
اما بہ این فکر افتادم که بهتره کمے هم آقا صادق رو برای خودش بخوام.💚
#رشته_ای_برگردنم_افکنده_دوست