#روایـــــتــــــ:|💔
« #علی_اصغر » را ڪہ آوردند نہ دست داشت نہ سر …..
درِ تابوت را ڪہ برداشتند ، جمعیت بر سر و صورت مےڪوبیدند ….
گفتند : نگذارید مادرش پسر بےدست و سرش را ببیند . گفتم این حرف ها چیہ ؟ …..
مادرش دل داره پسرش را ببینہ ……
اون خودش پسراش را فرستاده
جنگ . . .
« #علے_محمد » ، شبے ڪہ عروسش را بہ خانہ آورد ، فردا صبح بہ جبهہ رفت .
85 روز بعد از علےاصغر شهید شد .
« #علے_محمد » همان پسری است ڪہ در دفترچہ یادداشت هایش نوشت : 13
#نماز_شب دارم ڪہ قضا شده . یادم باشہ اگہ زنده ماندم بخوانم . . .
« #علے » هم در آخرین عملیات جنگ شهید شد . . .
برای هیچ یڪ از پسرانم حتے قطره اے اشڪ نریختم . آنها امانتهاے خدا بودند،مال خود خدا بودند و باید
برمےگرداندیم بہ خدا . . .💔💔
# بہ روایت حاج « #نصرت_الله_اربابے_بیدگلے » پدر سہ برادر شهید «#علے» ، « #علے_محمد » و « #علے_اصغر » بیدگلے