💎#بــرشــی_از_کــلــام_شــهــیــد💎
کت و شلوار دامادیاش را
تمیز و نو در کمد نگه داشته بود😇
به بچههای سپاه میگفت:
«برای این که اسراف نشود،
هر کدام از شما خواستید داماد شوید،
از کت و شلوار من استفاده کنید.
این لباس ارثیهی من برای شماست.»😇
پس از ازدواج ما،
کت و شلوار دامادی محمد حسن،
وقف بچههای سپاه شده بود
و دست به دست میچرخید😅:)
هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،
برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند.😅
جالبتر آن که،
هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛
به #شهادت میرسید!:’(💚
💎#بــرشــی_از_کــلــام_شــهــیــد💎
🌷#یقهتان_را_میگیرم_اگر_امام_خامنهای_را_#تنها_بگذارید 🌷
🔴من از این دنیا با همه زیباییهایش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به ولایت و حقانیت علی ابن ابی طالب (ع) و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم اگر #امام_خامنهای را تنها بگذارید.
🔴خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه تکه شدن در راه تو ابایی ندارم.
شهید حسن عشوری
🔸مزار شهید #حسن_عشوری ، شهیدی که وصیت کرده بود تا پیدا شدن مزار حضرت زهرا (س) برایش سنگ قبر نگذارند…
💕دلـــــنـــــــوشـــــــتــــــہ💕
ڪوله پشتے اش🎒 را برداشت ، چفیه اش را به دورِ گردن انداخت ، و تو…
ماتِ حرڪاتش ، به قطرات اشڪت اجازه سقوط مے دهے…:’(
هنوز باورت نمے شود…
او مے خواهد برود…🚶
سمتت مے آید ، زیر لب زمزمه مے ڪند :
” نمے خواے سربندم رو تو ببندے؟ “:|
به دستانش خیره مےشوے ، سربندے به نوشته ے ✏#️یــــا_عــــبـــــاس
دستانت مےلرزد ، ڪمے خم مےشود تا راحت تر برایش ببندے…
گریه ات شدت مےگیرد…😭
👈یعنے دارے بادستانِ خودت ، او را راهے میدان میکنے…
نگاهش پُر از تمنا و خواهش؛🙏
” با این اشڪها مےخواے بهم روحیه بدے خانومم؟! “💔:|
مے ترسے مستقیم به چشمانش نگاه ڪنے ، بند دلت پاره شود و مانع رفتنش شوے…:|
بند پوتینش را مے بندد ، از زیر قرآن رد مے شود…
با دلے بیتاب از روی چفیه اش روی قـــلـــ❤ــبـــش دست مےگذارے…
لبهایت مےلرزد ، بغض صدایت را مے برد…
” قول بده زود برگردے…"😥
دستے بر چادرت مے ڪشد…
” توهم قول بده مراقبِ این امانتے باشے … “
پشت مےڪند به تو… و مےرود …🚶
زیر لب تنها یڪ ڪلمه بے اختیار مے گویی :
بسلامت همـــــــراز…😭🙏✋